مدرسه، مسابقه دو، کفش. این 3 عبارت شما را یاد کدام فیلم ماندگار سینمای ایران میاندازد؟ شما را نمیدانم، اما برای من همان یک عبارت «مسابقه دو» هم کافیست تا یاد فیلم همیشه ماندگار «بچههای آسمان» بیفتم. تا همین 15 سال پیش، مسابقات ورزشی بین مدارس به شدت رواج داشت و بچهها از مدارس مختلف با هم وارد رقابت میشدند. مسابقه دو هم از آن مسابقات پرطرفدار بود که معمولا چند نفر از یک مدرسه انتخاب میشدند و میرفتند که پرچم مدرسه خودشان را بالا نگهدارند. خود من هم یکبار انتخاب شدم برای مسابقه دو بین مدارس. 9 ساله بودم و یادم هست که استرس آن روز چندین برابر استرس روز کنکورم بود. با یک شلوار ورزشی، روپوش مدرسه و صد البته مقنعه مدرسه رفتم برای سربلند کردن مدرسه.
الان که به آن روز پر استرس فکر میکنم، برخی نکات به نظرم عجیب میآیند. اول از هرچیزی جدیتی که برای برنده شدن در مسابقه داشتم. انگار که آمده بودم برای کسب مدال طلای المپیک! جایزه نفرات اول را یادم نیست، اما یادم هست که تنها دغدغه من سربلند کردن معلم ورزش و مادرم بود و مثل علی فیلم «بچههای آسمان» نرفته بودم برای برنده شدن کفش و یا حتی پول! این جدیت برای سربلندی عزیزان را این روزها خیلی کمتر در بچهها میبینم. انگار تماشای قسمت جدید انیمیشن دختر کفشدوزکی برایشان جذابتر است!
نکته عجیب دیگر آن روزها نوع پوشش ما برای یک مسابقه دو بود. ما رفته بودیم با تمام جانمان بدویم و برنده شویم، اما آن مانتوهای گشاد بلند و مقنعههای بلندی که یا باد میزد و میآمدند روی صورتمان و یا در حال مرتب کردنشان بودیم، اصلیترین مانع ما برای پیروزی بودند. بله، به ما اجازه دادند شلوار ورزشی گرمکن بپوشیم ولی انگار آن مانتو و مقنعه بلند، تاثیر واقعا شگفتانگیز(!) شلوار گرمکن را خنثی کرده بودند.
مانتوهای رنگارنگ مدارس دخترانه
نکته جالب توجه دیگر در مسابقات دو بین مدارس دختران، تنوع رنگی روپوش بچههای مدارس مختلف بود. از رنگهای جیغی مثل آبی و سبز بگیرید تا رنگهای سنگینتری مثل سورمهای و قهوهای. البته این رنگهای سرسنگین معمولا برای دختران راهنمایی و دبیرستان بودند. برای دختران ابتدایی سعی میکردند رنگهای شادتری انتخاب کنند. البته در نظر داشته باشید که منظور ما از رنگ شاد روپوش در دهه 60 و 70، همان آبی روشن و نهایت سبز بود. این رنگهای صورتی و نارنجی و بنفشِ روپوش بچههای امروز، در آن دههها اصلا برای مدرسه افت داشت!
اما یک چیز مشترک بین همه دختران مقطع راهنمایی و دبیرستان وجود داشت. مقنعه مشکی. همه آنها برای مدرسه مقنعه مشکی سر میکردند. خودم خیلی طرفار رنگ مشکی نیستم، اما این رنگ برای مدرسه یک مزیت خیلی مهم داشت. به این سادگی کثیف و چرک نمیشد و لازم نبود هفتهای چند بار شسته شود. یادم هست که بچههایی که میخواستند مقنعهشان نامرتب نشود، سر مقنعه را از زیر ابر میگذاشتند و روی آن را میدوختند. با این روش، مقنعه کمتر روی سر تکان میخورد و نامرتب میشد.
روسری؛ آیتم پرطرفدار دهه ۷۰
فکر میکنم شال از اوایل دهه 80 به عنوان یک پوشش سر، رواج پیدا کرد. قبل از آن فقط روسری و مقنعه به عنوان پوشش سر استفاده میشدند. مثل این روزها هم آنقدر متنوع نبودند و خبری هم از مینی اسکارف و روسریهای قواره بزرگ و شال 3 متری نبود. اوج قانونشکنی بچههایی که در مسابقه دو شرکت کرده بودند، این بود که به جای مقنعه بلند و بزرگشان، روسری به سر کردند.
به روسری آن خانمی که مانتوی قهوهای پوشیده نگاه کنید. تا تصویر را دیدم، اول از همه توجهم به او و مدل مانتو و روسریاش جلب شد. شاید او را بتوانیم اصلیترین نماد دهه 70 در این تصویر بدانیم. راستش را بخواهید کمی هم مرا یاد مهناز افشار در فیلم نهنگ عنبر میاندازد. همان مانتوی گشاد، همان روسری و حتی همان مدل مو!
بیاعتنایی به قانون پوشیدن کتانی
البته که تعداد شرکتکنندگان در این مسابقات معمولا آنقدر زیاد بود که مسئولان مسابقه نمیتوانستند قوانین خاصی برای مسابقه بگذارند؛ اما این مسابقات دو، یک قانون اساسی و مهم داشتند. پوشیدن کفش کتانی مناسب برای مسابقه.
یادم هست که من هم برای مسابقه کتانیهای نو خریدم و این قانون را بدجور جدی گرفته بودم. هرچند که وقتی به ورزشگاه رسیدم دیدم که خیلی از بچهها، چندان هم کتانی مناسبی نپوشیدهاند. درواقع هیچکس مسابقه را اندازه من جدی نگرفته بود. در همان تصویر ویژه از مسابقات دو زنان هم میبینید که برخی از شرکتکنندگان بدون کتانی در مسابقه حاضر شدهاند و جمعیت هم آنقدر زیاد است که کسی تشخیصشان نمیدهد.
کلام آخر
در پایان یادداشت خواستم بنویسم که من در آن مسابقه دو بین مدارس 9 سالگیام جزء نفرات اول نبودم، اما تا ابد فراموش نمیکنم آن استرس و آن جدیتی را که برای شرکت در یک مسابقه ورزشی حالا از نظرم «ساده» داشتم. دلم تنگ میشود برای آن کتانیهای نو، برای آن مانتوی گشادی که نمیگذاشت قدمهای درست بردارم و برای آن مقنعهای که مدام مراقب بودم که مرتب باشد و از سرم هم نیفتد.
شما هم اگر خاطرهای از مسابقات ورزشی دوران مدرسهتان دارید، در قسمت نظرات برایمان بنویسید.
منبع: برترینها
دیدگاه شما
از خاطراتت لذت بردم.تمام دوران کودکیم یادم افتاد.جرات نمیکردیم توی کلاس چیزی بخوریم حتی اگر غش میکردیم. دمت گرم
خيلی دمتون گرم خانوم،بسیارسرورافرین بودخاطره شما.ممنونم.
واقعا مزخرف بود هدف ازاین حرفهای از مد افتاده چیه ؟منظورتو راحت میگفتی
دلم خیلی برای دوران دبیرستانش تنگ شده کاش میشد لحظه ای برگردم به آن سالها
درتهران،جنوب تهران،با کفشهای پاره که ازفرط فقربودوپول نداشتم حتی به تعمیربدم درمسابقات مدرسه باتیم کلاس اول شدیم ،ازجون مایه گذاشتم چون میخواستم به کتونی جایزه برسم ولی بعدش فهمیدم جایزه سویشرت وشلواربود،غیرازمن همه خوشحال بودن درسته اول شدم ولی به هدفم نرسیدم.جای غم انگیزش اونجابود که بعدش باپای برهنه روی اسفالت زمین فوتبال مدرسه بازی میکردم ودریغ ازیک کفش ولی آخرسال که شدمادرم گفت برای عیدبرات یه کتونی نومیگیرم بعدش تونستم باکتونیهای کهنه بازی کنم،خیلی دردداشت بهترین بازیکن باشی وکفش نداشته باشی،شاگرداول کلاس باشی وکیف نداشته باشی لعنت به فقرکه ایندم روهم خراب کرد.ولی خوبه به اطرافیانمون خوب دقت کنیم اگرکسی اوضاع مالیش خوب نیست دستگیرش باشیم ودرآخرازخداوند میخوام که فقردرجامعه ما نابودبشه چون به لطف مسئولان اکثرمردم ایران رونابودکرد.
خوب خنده دار
باعث تاسف چقدربدجوربوده دویدن بامانتو برای این خانما این تصاویرواقعاهم تعجب آور
سلام ممنون از بیان خاطره اون روزها
به نظرم اون مانتو ونوع پوشش هیچ محدودیتی نداشت حتی وقتی برای بیرون رفتن چادر هم سر میکردیم میشد کمی باسلیقه تر باشه ولی یادمعلم پرورشی های باحال اون دوران آدمو دلتنگ اون روزها میکنه
ممنون از اینکه خاطراتتون رو با مابه اشتراک گذاشتید.
خیلی عالی بود اگر روزگار همون روزگار بود، دلها مثل قدیما صفا داشت، دلها بهم نزدیک بود و دوستیها دوام داشت. به نظر من خاطره شما در ظاهر از لباس حرف میزنه اما در باطن از صفای روزگار میگه …
این عکسه دوره تربیت معلم ماست نمونه اونو دارم
یادش بخیر