جنی بیوان برنده بهترین طراحی صحنه و لباس برای فیلم Cruella در اسکار ۲۰۲۲ شد. البته او قبل از این یازده بار نامزد جایزه اسکار بهترین طراحی لباس شده بود و این رکورد نامزدی اصلا شوخی نیست. تازه میتوانید به این افتخارات جنی، این زن شاد و پر انرژی ۷۲ساله اضافه کنید که هشت بار نامزد جایزه بفتا هم شده است.
جنی زن بسیار بامزه و رو راستی است. او میگوید نظر طراحان لباس درباره او خوب نیست و لباسهای او را مسخره میکنند و لباسها هم از دست او فراری هستند و اگر میتوانستند بدوند، قطعا از او دور میشدند. حتی وقتی جایزه گرفته، گفته است: «خیلیها فقط نگاهی تحقیرآمیز به من داشتند و تبریک هم نگفتند؛ مثل الخاندرو گونزالس ایگاریتو و تام هاردی!» اما حقیقت این است که دنیای ذهن و تبحر او در کار خیره کننده است و خیلیها او را تحسین میکنند.
فیلم «کروئلا» در این زمانهی حشتناک که دچارش بوده ایم؛ سرگرم کننده و شاد است. اما جنی میخواسته آن را رد کند: «وقتی تهیه کننده، کریستین بور و کارگردان کریگ گیلسپی از من خواستند این فیلم را بازی کنم، واقعاً فکر نمیکردم که وقت داشته باشم و به آنها نه گفتم. اما حالا خوشحالم که در این فیلم بودم. تنها دلیلی هم که باعث شد این کار را نکنم، کلر اسپراگ بود که سمت ناظر لباس را گرفت و تیمی از خارقالعادهترین، خلاقترین، باهوشترین، سخاوتمندانهترین و شگفتانگیزترین افراد را با خودش آورد.»
همیشه از لباسهای طراحان برای دیگران تعریف کردیم و حالا نوبت خود آنهاست. جنی بیوان یک لباس تاکسیدو مشکی پوشیده بود که پایین کتاش تور داشت. شلوار گشاد و کت اوورسایز هم به او حسی از تین ایجری داده بود. مهمتر از همه روی لبه آستین بلوز سفید و براقش که روی کت تا خورده بود با خطهای رنگی و بهم ریخته نوشته شده بود: «من زنم، غرش مرا بشنو» و البته روی آستین دیگر هم نوشته شده بود: «برهنه بدون ما» که شعار انجمن طراحان لباس محلی ۸۹۲ است که در حال تلاش برای دستیابی به حقوق برابر ومتناسب با سهم اقتصادی و هنری خودشان هستند.
جنی وقتی جایزهاش را گرفت؛ آن را محکم در دست هایاش فشار داده بود و گفته بود: «هنوز استرس دارم. شب بسیار بدی را سپری کردم که بعد از آن فقط میخواهم بدانم حمام کجاست! اما الان – بعد جایزه- بهترم. آب و یک بیسکوییت خشک هم خوردم.»
داستان فیلم کروئلا شاید برایتان جالب باشد اگر بدانید درباره مردی جوان و باهوش است که میخواهد در صنعت مد نام و رسمی برای خود دست و پا کند. اما خیلی زود چند جنایتکار را پیدا میکند که تمایل او به شرارت را تحسین میکنند. آنها با هم در خیابانهای لندن برای خود زندگی میکنند. وقتی استلا با اسطوره مد، بارونس فون هلمن دوست میشود، جنبههای منفی او را جذب میکند و به کرولای پر شور و انتقام جویی تبدیل میشود.
سیرانو: کیلومترها پارچه یکسان و رنج کشیده در جنگ
ماسیمو کانتینی پارینی و رایت، طراح صحنه و لباس فیلم سیرانو Cyrano هم برای این جایزه نامزد شده بودند. سیرانو یک درام و موزیکال آمریکایی-انگلیسی است و از فیلمهای بوده که طراحی سختی هم داشته است. این دو نفر درباره طراحیهایی که انجام دادهاند گفته اند: «ما توافق کرده بودیم که شخصیت اصلی فیلم-ئ همان سیرانو- هرگز لباساش را عوض نمیکند تا زمان پایان فیلم که به یک مرد فقیر تبدیل میشود.
این دو این چالش را برای هم میسازند و در حالیکه لباس در طول فیلم هرگز تغییر نمیکند اما راههایی هم برای تغییر لباس نظامی در طول داستان پیدا میکنند: «دکمهها در امتداد خطوط درز لباس هستند؛ نه فقط برای سیرانو که برای همه سربازها و این کار به آنها این کمک را میکند که ضمن حفظ ظاهر لباس، آن را با صحنه یا موقعیت نمایشی تغییر تطابق بدهند. لباسهایی که آنها طراحی کرده بودند به شکلی بود که میشد آستینها را از آنها جدا و شبیه جلیقه کرد.
تمام یونیفرمها از کتان ساخته شده بودند. و پارینی برای به دست آوردن رنگ مورد نظر خود، نمونههای زیادی را رنگ کرده بود که درباره این کار سخت هم در مصاحبهای گفته است: « من سعی کردم سایهای از قرمز را پیدا کنم که با توجه به نور تغییر کند. یافتن پارچه مناسب و روش رنگرزی مناسب یک چالش واقعی برای من بود، چون تمام ۳۰۰ لباسی را که روی صفحه سینما میبینید از ابتدا ساخته شدهاند و ما داریم در مورد کیلومترها پارچه یکسان صحبت میکنیم که باید رنگ میشد تا همه یک رنگ باشند. علاوه بر این، لباسها باید پیر میشدند تا طوری به نظر برسند که گویی ماهها در میدان نبرد رنج کشیدهاند.
پرینی همچنین زمانی را هم صرف تحقیق در مورد آبرنگهای قرن هجدهم در موزههای لندن و رم کرده تا با استفاده از رنگهای پاستلی برای نجیبها، رنگهای خاکی برای بورژوازی و دهقانان، عاج برای روحانیون لباس درست کند. خلاصه اینکه او در مجموع بیش از ۷۰۰ لباس را از ابتدا ساخته تا دنیای جدید را خلق کند.
ماسیمو هم خودش در این مراسم یک تاکسیدوی مشکی پوشیده بود و با چشمهای آبی و موها کوتاه میدرخشید و مثل مدل برای عکاسها عمل میکرد. از یاد نباید برد که او مانند همیشه ریش و سبیلهای مدل «سایه ساعت ۵» را داشت که اگر میخواهید دربارهاش بیشتر بدانید سایت جستجو کنید که مطلبی کاملی دربارهاش پیدا میکنید.
دون: یک کهکشان جدید از لباس
دپارتمانهای لباس فیلم مرتباً دنیاهای جدیدی را زنده میکنند، اما وقتی ژاکلین وست و باب مورگان کار روی Dune را شروع کردند، مجبور شدند یک کهکشان کاملا جدید را بسازند که آنقدر خوب و درخشان بود که یکی از نامزدهای اسکار در این رشته شد.
اقتباس دنیس ویلنوو از رمان علمی-تخیلی و مهم فرانک هربرت است که پادشاهی فرازمینی پیچیدهای را معرفی میکند. اما کتاب جزئیات چندانی ندارد و تیم فیلم باید همه آنها را برای داستانی که داشتند میساختند.
ژاکلین وست میگوید: «کار هیجانانگیزی بود. دنیس آدمها را مجبور میکند تا نهایت تلاش را برای دستیابی به یک چشمانداز عالی انجام دهند. او نسبت به این کتاب احساس عمیقی داشت و ما گروه شگفتانگیزی از هنرمندان و استعدادها داشتیم که با هم کار میکردند.داستان Dune درباره پادشاهان فئودال، داروهای روانگردان و کرمهای شنی است و در اصل یک داستان واقعی است.
لباسهای کوچه کابوس؛ ترسناک و روانشناسانه
لوئیس سکویرای جنتلمن هم با آن ظاهر سادهاش که پشت لباسهای عجیب و غریبی که طراحی میکند؛ میایستد یکی از نامزدها اسکار امسال بود. لوئیس برای طراحی لباس شخصیتهای این فیلم آمریکایی که در ژانر تریلر روانشناختی نئو-نوآر بود با کارگردانی- گیرمو دل تورو- کار میکرد که قبلا هم با یکی از فیلم هایاش نامزد دریافت جایزه اسکار شده بود.
این فیلم در دو دنیای کاملاً متفاوت اتفاق میافتد و از یک طبقه اجتماعی به طبقه دیگر میرود و همین کار هر طراح صحنهای را سختتر میکند. اما لوئیس درباره رمز و راز موفقیتاش میگوید: «کتاب شگفتانگیزی داشتم که در اواخر دهه هشتاد خریده بود مجموعه سه جلدی که درباره لباسهای مردانه سال ۱۹۳۹ بود» و به من کمک کرد تا کت و شلوارهای استانتون کارلایل (بردلی کوپر) و کراوات مشکی را طراحی کنم. برای صحنههای کارناوال قدیم از «عکاسی پرتره و فتوژورنالیسم» کمک گرفتم تا بدانم که پارچه آن روزگار چه بوده است.
صحنههای کارناوال این فیلم؛ صدها بازیگر سیاهی لشکر دارد که لوئیس تک تک با آنها درباره اهمیت فیلم صحبت میکند و از آنها خواهد تا مراقب باشند که چه رنگی میپوشند و در کنار کسی که دقیقا همرنگشان هستند، نایستند تا قاب رنگی داشته باشند.
داستان وست ساید؛ فیلمی رنگی از واقعیتی سیاه و سفید
وقتی نام پل تازول، طراح لباس و خیاط آمریکایی در میان باشد خیلی از همکاراناش دست و پای خود را جمع میکنند. چون او در هر زمینهای کار کرده و جایزه گرفته. پُل مرد خوش استیل که خودش میتوانست بازیگری مورد پسند باشد، در کنار استیون اسپیلبرگ، بزرگترین پروژه فیلم تاریخی خود را تا به امروز انجام داده است.
تازول در «داستان وست ساید»، فضای امید و سختی را در میان خرابههای وستساید منهتن میسازد. او درباره این کارش میگوید: «وقتی از من خواسته شد که این کار را انجام دهم، میدانستم که استیون [اسپیلبرگ] میخواهد دید جدیدی درباره نحوه بیان این داستان داشته باشد و جوامع و فرهنگهایی را که در آن زمان حضور داشتند؛ نشان دهد. من هم با داستان وست ساید، از زمان بچگی آشنا بودم.»
پل برای طراحی لباس این فیلم، تصاویر و عکاسهای آن زمان را که عمدتاً سیاه و سفید بودند نگاه میکند و خودش را به آن زمان میبرد. « من یک آدم مدرن هستم، فیلم هم قرار بود از دریچه یک آدم مدرن دیده شود. و با همین دید لباسها طراحی شدند. من به عنوان یک فرد قهوهای یا یک مرد سیاه پوست، میدانم که فرهنگهای ما چگونه نشان داده شدهاند و فرهنگ من چگونه نشان داده شده و برای این فیلم باید درک درستی از انتخاب لباسهایی که سیاهپوستان و قهوهایها میپوشند، وجود میداشت. اهمیت کفشهای براق و پیراهنهای تنگ و با لباس خانه بیرون آمدن و مبارزه کردن در خرابهها و… همه باید دیده میشد.
دیدگاه شما