بعضی فیلمها با هدف روایت و نشان دادن زندگی یک هنرمند یا زیست جامعهی هنری و روشنفکرانه ساخته میشوند. شخصیت اصلی این فیلمها یک هنرمند است و شخصیتهای فرعی را اغلب اطرافیانش که از قشر هنرمندان هستند، تشکیل میدهند.

نکتهی جالب اینجاست که در موفقترین نمونههای این سبک از فیلمها -با وجود فضای هنریشان- لباس شخصیتها هیچ شباهتی به سبکهای پر زرقوبرق یا برندهای مطرح دنیای مد ندارند. در عوض، ساده و بیتکلفاند و به همین دلیل، جذاب هستند.

این مقاله نگاهی دارد به همین تناقض: چرا لباسهایی که نه طراح مشهوری پشت آنهاست و نه جلوهای تماشایی دارند، اینهمه جلوهگرند؟ پاسخ در چیزیست که میتوان آن را «ضدمد» نامید؛ سبکی که از مد روز فاصله دارد، اما دقیقاً بهدلیل همین فاصله، تبدیل به الگویی نو و دلنشین میشود.

شخصیتهای این فیلمها، از دل طبقهی متوسط شهری میآیند؛ نه آنقدر مرفهاند که لباسی خاص و گرانقیمت بپوشند و نه آنقدر بیاعتنا به جذابیت ظاهری که به کلی مد را کنار بگذارند. آنها میان آزادی جهان اندیشهورزی و اسارت زندگی شهری ایستادهاند؛ این موقعیت اجتماعی باعث میشود انتخاب لباسهایشان محدود اما حسابشده باشد. شومیزهای نخی، شلوارکهای ساده، پیراهنهای گلریز و چهارخانه، بارانیهای بلند، کفشهای چرمی و کیفهای چرمی؛ چیزهایی که شاید در نگاه اول عادی بهنظر برسد، اما در بستر شهری، فرهنگی و عاشقانهی فیلمها، رنگ و معنای تازهای مییابند.

کارگردانهای این آثار را معمولاً با مد نمیشناسیم. اما همین که شخصیتهایشان در دنیای هنر و ادبیات قدم میزنند، باعث شده که لباس سادهی آنها به سبک محبوب بسیاری از مخاطبان تبدیل شود. نگاهی به وبلاگهای مد بیندازید؛ مثلاً لباس شخصیتهای فیلمهای وودی آلن، بارها تحلیل و بازسازی شدهاند. مخاطبان نه بهخاطر پیچیدگی، بلکه بهخاطر نزدیکی این لباسها به سبک زندگی روزمره، با آنها ارتباط برقرار کردهاند. از طرفی، جذابیت این سبک تا حدی به تأثیر بازیگران خارج از فیلم هم مربوط میشود. وقتی ببینیم بازیگر نقش اصلی، با همان شومیز سفید در فرش قرمز یا در خیابانهای شهر ظاهر میشود، پیوند میان مد سینمایی و دنیای واقعی قویتر میشود.
در نهایت، این مقاله ما را به یک نکتهی کلیدی میرساند: لازم نیست همیشه بهدنبال چشمگیرترین سبکها باشیم تا خوشپوش بهنظر برسیم. گاهی لباسهایی که برای جلب توجه التماس نمیکنند، دقیقاً همانهایی هستند که با سلیقه و موقعیت ما هماهنگاند و همین، آنها را جذاب میکند. سازندگان این نوع فیلمها دغدغهی خاصی در زمینهی مد ندارند و بهندرت اجازه میدهند لباس در روایت نقشی داشته باشد. با این حال، لباسها در فیلمهای آنها بیتأثیر نیستند. یکی از معروفترین نمونهها، کتوشلوار دایان کیتون در فیلم «آنی هال» است. لباسی که نه توسط آلن، بلکه توسط خود کیتون انتخاب شده بود. همین انتخاب، بعدها به یک ترند ماندگار تبدیل شد. شاید راز جذابیت این سبک همین باشد؛ بیتوجهی آگاهانهای که به لباسها اجازه میدهد طبیعی، خاص و منحصر به فرد و در نهایت، خواستنی بهنظر برسند.

سادگیِ هدفمند طراحی لباس در سینما
در سینمای کلاسیک لباسها بیشتر در خدمت داستان بودند تا مد. طراحان در آن دوره تلاش میکردند از سبکهای زودگذر و مدهای روز دوری کنند تا فیلمها زود کهنه نشوند. تنها در ملودرامها بود که لباس میتوانست کمی درخشش پیدا کند و زبان بصری خاص خودش را داشته باشد. در دههی۶۰، طراحان لباس شروع به خرید لباسهای آماده از فروشگاهها برای شخصیتها کردند نه دوختن لباسهایی خاص. این روند نقطهی عطفی در نزدیک شدن مد روز به واقعیت سینمایی بود؛ جایی که لباسها نهتنها دیده میشدند، بلکه تقلید هم میشدند. این همان دیدگاهی است که وودی آلن دربارهی طراحی لباس بازیگران در سینما دارد و آن را به کار میگیرد.

سونیا گرانده، طراح لباس فیلمهای «ویکی کریستینا بارسلونا» و «نیمهشب در پاریس»، همکاریاش با وودی آلن را اینطور توصیف میکند: «لباس باید تا حد ممکن ساده باشد.» او میگوید که در کنار آلن، همیشه از جزئیات اضافه و جلوههای پیچیده پرهیز میکند چون او معتقد است «توجه بیننده باید به پیام بازیگر معطوف باشد، نه به لباسش.»
ضدمد | سبک روزمرهی خواستنی
در سینما، لباسهای ساده معمولاً برای واقعیتر جلوه دادن شخصیتها استفاده میشوند. اما کمتر پیش میآید که این لباسهای معمولی بهعنوان انتخابی جذاب، خواستنی و حتی الهامبخش برای مد در نظر گرفته شوند. لباس ساده در سینما ظرافتی هنرمندانه است که هیچوقت جلب توجه نمیکند، اما دقیقاً به همین دلیل، خاص و بهیادماندنی میشود. این سادگیِ دستکمگرفتهشده عامل مهم زیبایی و جذابیت فضای فیلمهای هنری است که بیسروصدا میدرخشد.

یکی از جذابترین و به یادماندنیترین سبک پوشش سادهی روشنفکر سینمای ایران، خسرو شکیبایی است. او در فیلمهای متعددی از جمله پری، خواهران غریب و هامون نقش هنرمندی امروزی را بازی کرده است که با همهی باسوادی و پیشرو بودنش سادهترین استایل را داشته است.

پوشش خسرو شکیبایی در این فیلمها پیراهن، شلوار و گاهی کتی ساده با رنگهای خنثی و کیف و کفش و کمربند چرمی بود. نکتهی قابل توجه این جاست که کارگردان هر دو فیلم «پری» و «هامون» داریوش مهرجویی است. «هامون» که شخصیت اصلی این فیلم است نماد روشنفکر در سینمای ایران است و مهرجویی علاوه بر شخصیت اصلی آن را به عنوان سبک پوشش قشر هنرمند فیلمش انتخاب کرده است و با این لباسهای بیتکلف مهمترین سکانسهای سینمایی را خلق کرده است.

مهرجویی علاوه بر «هامون» خالق «علی سنتوری»، یکی دیگر از تأثیرگذارترین شخصیتهای هنرمند سینمای ایران است. «علی سنتوری» یکی از خاصترین شخصیتهاست که استایل منحصر به فردش با همهی سادگی عامل مهمی در پردازش دقیقش بوده است. بهرام رادان در این فیلم نقش موزیسینی را بازی کرده است که غرق در دنیای خلاقانهی شخصی خودش است و جامعه به مرور بیتعلقی او به مادیات را از بین میبرد. استایل او همواره اورکت و شلوار مشکی با پیراهنهای سفید یا مشکی است.

همچنین یکی از پوششهای مهم علی سنتوری در طول فیلم عبایی است که موقع آهنگسازی و شعر گفتن در خانه و گاهی در کنسرتها روی دوشش میاندازد. هنرمند این فیلمِ مهرجویی هم مثل سایر فیلمهایش شخصیتی خاص و پیچیده با استایلی ساده دارد؛ ولی او توانسته است با توجه به تفاوتهای این شخصیت با شخصیتهای سایر فیلمهایش ظاهری متفاوت برایش بسازد اما همچنان ساده و عاری از توجهطلبی.

چگونه یک کارگردان سلیقه میآفریند؟
کارگردانهایی مثل مهرجویی و آلن نهفقط کارگردان، بلکه مؤلفانی واقعی هستند که سلیقهی خود را از طریق نوع روایت، طراحی صحنه، دیالوگ و حتی پوشش شخصیتها وارد فیلمهایشان میکنند. وودی آلن با نگاهی منتقدانه به مصرفگرایی و سیاستهای محافظهکارانه، موفق شد از خودش هویتی فرهنگی بسازد و بدون تغییر ظاهرش در فیلمهای مختلف همچنان وودی آلن بماند و شخصیتی فراتر از نقشهایش داشته باشد.

چنین هنرمندانی واسطههای فرهنگیاند و سلیقهی طبقات اجتماعی را هدایت میکنند. آنها با تصویر روشنفکری که به هنر، گفتگو، ادبیات و سفر علاقهمند است، نوعی سبک زندگی برای طبقهی متوسطِ شهری تعریف میکنند؛ سبکی که شامل همان لباسهای ساده و بهظاهر بیاهمیت نیز میشود. آنها همیشه از گرایشهای سیاسیشان در فیلمهایشان گفتهاند و مادیگرایی را در تقابل با عاشقان واقعی فرهنگ و هنر قرار دادهاند.
یکی از ماندگارترن و ساختارشکنانهترین استایلهای بازیگران زن در نقش هنرمند، کیت بلانشت در فیلم «تار» است. کیت در این فیلم سادهترین استایل را دارد. ولی هماهنگی مدل لباسهای خوشدوختش با رنگهای سیاه و سفید به همراه شخصیت کاریزماتیکش اجازه نمیدهند مجذوب ظاهر و سبک پوشش نشوید.

در نتیجه، سلیقهی مولف فقط در فیلمهایش بازتاب ندارد؛ بلکه از طریق همین فیلمها، سبک پوشش، نوع سفر، نحوهی صحبت کردن و حتی رنگ لباس شخصیتهای فیلمهایش، به سلیقهی بخشی از جامعه تبدیل میشود. لباسهای سادهی طبقهی متوسط که در این آثار میبینیم، دقیقاً بهدلیل همین تداعی فرهنگی، خواستنی، معنادار و حتی شیک به نظر میرسند.
جذابیت پنهان لباسهای ساده در سینما
پشت سادگی ظاهری، ظرافتی پنهان نهفته است که نمایانگر جایگاه اجتماعی شخصیتهاست. مثلاً در فیلم «ساراباند» که شخصیتهای هنری و مدرن دارد، پارچهها، اغلب طبیعی و باکیفیت (کتان، ابریشم، جرسی، چرم) و رنگهایشان خنثی هستند و هیچ نشانهای از مد یا ترندهای زودگذر در آنها دیده نمیشود. این سبک استایل دقیقاً چیزیست که با آن میتوان موقعیت اجتماعی و فرهنگی بیادعا را در تضاد با طبقهی مخالفش نشان داد.
در فیلم «صورتی» فریدون جیرانی شخصیتهای روشنفکر طبقهی متوسط با لباسهایی ظاهر میشوند که در نگاه اول کاملاً معمولیاند؛ شلوار جین، پیراهن چهارخانه، مانتوی بلند، شلوارهای گشاد، بلوزهای نخی، رنگهای بژ و خاکی، صندلهای ساده و کیفهای چرم کلاسیک؛ همه چیز ساده، کاربردی و بهدور از خودنمایی است.

در این فیلمها شخصیتهایی ترسیم میشوند که در عین برخورداری از سرمایهی فرهنگی و اقتصادی، از خودنمایی بصری پرهیز میکنند. هرچند که تحصیلکردهاند، به هنر علاقهمندند و بهظاهر بیتفاوت، اما با دقت تمام لباس میپوشند. سادگی آنها نشانهی وقار و زیبایی فروتنانه است، نه فقر و ریاکاری.

واکنش مخاطب | از پردهی سینما تا استایل روزمره
سینما به عنوان ویترین مد کلاسیک شناخته میشود و لباسهای شخصیتهای فیلمها همیشه الهامبخش سبکهای استایل بودهاند. لیلا حاتمی در فیلمهایی مثل «جدایی نادر از سیمین» نقش هنرمند روشنفکری را بازی میکند که در عین عصیانگری سادهترین پوشش را دارند. اما این روند در سالهای اخیر تغییر کرده است. مخاطب امروز بیشتر به سبک لباس بازیگران خارج از پردهی نقرهای علاقهمند است تا لباسهای روی پرده. برای مثال، استایل شیک و سادهی لیلا حاتمی در جشنوارهها و روی فرش قرمز، به دنبال استایلهای سادهاش در فیلمها، مورد توجه قرار میگیرد و همیشه الگویی مهم برای طراحان لباسهای برندهای مشهور است.

سبک لباسهای معمولی و جذاب که در وبلاگهای مد ستایش شدهاند، به دلیل قابلیت کپیبرداری و نزدیکی به پوشش واقعی روزمره، طرفداران زیادی یافتهاند. این تحول به کمک رسانهها و فضای مجازی شدت بیشتری هم گرفته است. مرز بین استایلهای سینمایی و استایلهای روزمره هر روز کمرنگتر میشود. وبلاگنویسان با بررسی و معرفی این لباسها، گاهی حتی لینکهای خرید مشابه را ارائه میدهند و مخاطبان را ترغیب به تقلید میکنند.

اگرچه لباسهای پرزرق و برق همیشه مورد توجهاند، اما لباسهای ساده و بامتانت طبقهی متوسط بیشتر مورد توجه و پیروی قرار میگیرند. این لباسها با حس آزادی و جسارت پیوند خوردهاند و با سبک جذاب و آرمانیشان فیلمها را جذابتر میکنند.
جمعبندی
فیلمهایی که در این مقاله نام بردیم و نمونههای مشابه، نشان میدهند که استایل چشمنواز لزوماً نیازی به تجمل و برندهای لوکس ندارد. لباسهای ساده، راحت و طبیعی شخصیتهای این فیلمها نهتنها با حالوهوای فرهنگی داستان هماهنگاند، بلکه بازتابی از زیست روشنفکرانهی طبقهی متوسطاند؛ سبکی که گرچه ضدمد بهنظر میرسد، اما دقیقاً بهدلیل همین فاصله، الهامبخش و دوستداشتنی میشود.
کارگردانهای این فیلمها، حتی بدون تمرکز مستقیم بر مد، با بیتوجهی هدفمند خود به لباس، سبکی خلق میکنند که از دل فیلم بیرون میزند و وارد زندگی واقعی مخاطبان میشود. سادگی لباسها، پیام روشنی دارد: خوشپوشی همیشه به معنای جلب توجه نیست؛ گاهی در بیتکلفی، اصالت و سلیقهای نهفته است که بیش از هر طراحی اغراقآمیزی، ماندگار و تأثیرگذار است. این همان جاییست که سینما و مد دست در دست هم میگذارند و در سکوت، سبک زندگی را میسازند.
منبع: نوین چرم


دیدگاه شما