برترینها _ المیرا فلاحیان: بوی نارنگی، بوی شیر، بوی کاغذ. فرقی ندارد چند سالتان باشد؛ مدرسه برای همه شما این بوها را داشته. برای بچههای دهه شصت اما مدرسه بوهای دیگری هم داشته. از بوی نفت بخاری نفتی بگیرید تا بوی فلز زنگزده جامیزیها. در آن سالها مدرسهها به مدرنی مدرسههای امروز نبودند. بچههای مظلوم دهه شصت قانع بودند به همان محیط کوچک و هرچند نامرتبی که در آن میتوانستد همکلاسیهایشان را ببینند و احتمالا از بینشان یک همبازی هم پیدا کنند برای بازیهای بعد از ظهرشان در کوچه.
دهه شصتیها مثل بچههای امروز، برای هر زنگ تفریحشان یک خوراکی مخصوص نداشتند. در بیشتر مدرسهها حتی بوفهای برای خریدن خوراکی هم نبود. اکثر بچهها قناعت میکردند به همان لقمه پنیری که مادرشان توی پلاستیک پیچیده بود. لقمهای که حتی دلشان نمیآمد آن را تنها بخورند. مداد و خودکارهای آن سالها به اندازه لوازمالتحریر این روزها فانتزی و رنگی نبودند. به همین خاطر هم دهه شصتیها مجبور بودند برای یک پاککن بودار یا از آن جامدادیهای قفلدار اشک بریزند یا حتی مدتها به شکلهای مختلف به پدر و مادرشان باج بدهند.
کوله پشتیهایی کارتونی؛ تاج سلطنت دختربچههای دهه شصت
کوله پشتیهایی که عکس یک کارتون رویشان بود در اواسط دهه 60 به بازار آمدند. در مدرسههای دخترانه هر کسی از این کولهها داشت، به باقی همکلاسیهایش فخر میفروخت و جوری در مدرسه قدم برمیداشت که انگار ملکه مدرسه است. منظورمان از تصویر کارتون تصاویر باربی و دختر کفشدوزکی که این روزها روی کولهپشتی دختر بچههای میبینید نیست. دختر بچههای دهه شصت جان میدادند برای همان یک عکس کیتی روی کولهپشتی. در مدارس پسرانه اما این فخرفروشیها کمتر جریان داشت. فرقی برایشان نداشت که با یک کولهپشتی طرحدار به مدرسه بیایند یا حتی با یک کولهپشتی ساده که از چند جا هم پارگی دارد! هرچقدر هم کولهپشتیهای فوتبالیستها تولید شد، کمتر پسربچهای برای داشتن آن کولهپشتی که عکس سوباسا رویش بود، اشک ریخت.
کلاههای لبهدار زشتی که گرم بودند!
اگر اول یک صبح زمستانی وارد یک مدرسه ابتدایی پسرانه میشدید، احتمالا با صفی از پسر بچههایی که کلاههای لبهدار بافت گذاشتهاند و فقط چشمها و دماغشان از کلاه بیرون بود، مواجه میشدید. نوک دماغهای اکثرشان قرمز میشد و خیلیهایشان هم آبریزش بینی داشتند. شلختگی در پوشش اکثرشان موج میزد. انگار به هر چیزی فکر میکردند به جز اینکه چه چیزی پوشیدهاند و مرتب هستند یا نه! در همین تصویر زیر به پسر بچهای که کلاه بافت گذاشته و آن را به نامرتبترین شکل ممکن تا زده، نگاه کنید. احتمالا این کلاه هم از همان کلاههای پرطرفدار و گرمی است که کل صورت را میپوشاندند. کلاههایی که جذاب و شیک نبودند ولی آنقدر گرم بودند که در کمد لباس اکثر پسربچهها و حتی بعضا دختر بچههای دهه شصتی پیدا میشدند.
سرهای تراشیده و موهای کوتاه
چند روز پیش از جلوی یک مدرسه ابتدایی پسرانه رد میشدم. پسر بچه شیک و مرتبی با موهای پرپشت بور از ماشین مدل بالای پدرش پیاده شد و به سمت در مدرسه رفت. فارغ از پوشش و ماشینی که پسربچه از آن پیاده شد حواسم فقط و فقط به موهای پرپشتش جلب شد. دلم کباب شد برای تکتک پسربچههای دهه شصت که مجبور بودند موهایشان را کچل یا کوتاهِ کوتاه کنند. حتی با وجود کچل کردن موها هم روی سر اغلب بچهها، شپشها فوتبال بازی میکردند! معلوم نیست اگر کچل نمیکردند، وضعیت قرار بود چطور باشد.
مقنعههایی که از خود بچهها بلندترند!
تصویر اول صبح در یک مدرسه دخترانه کمی متفاوت از یک مدرسه پسرانه بود. اگر صبح زود وارد حیاط یک مدرسه ابتدایی دخترانه میشدید احتمالا با صفی از کوچولوهایی که قد و قوارهشان گم شده زیر بلندی مقنعهشان مواجه میشدید. هرچقدر این روزها مقنعههای دختر بچههای دبستانی سفید و کوتاه و مدلدار است، مقنعه دهه شصتیها تیره و بلند بود. آنقدر بلند که خیلی از بچهها حتی نمیتوانستند آن را مرتب کنند!کوچولوهایی که با ذوق و شوق کولهپشتیهای طرحدارشان، که هم اندازه خودشان بود را انداخته بودند و حواسشان بود که کولهپشتی را به رخ تک تک هممدرسهایهایشان بکشند. کولهپشتیهایی که رنگهای مختلفی داشتند و برخلاف تیپهای امروز، اصلا هم با کفشهای بچهها ست نبودند! مدرسه دخترانه خودش یک کمپانی رنگ بود. رنگهای شادی که بچهها را هم شادتر میکرد.
کفش کتانی سفید؛ نمادی از ثروت
کفشهای کتانی سفید از رایجترین کفشهای این روزها به حساب میآید. این کفشها معمولا با استایلهای مختلفی ست میشوند و به همین خاطر هم آنها را پای قشرهای مختلفی از مردم میبینید. بسیاری از دانشآموزان هم کفشهای کتانی سفید را برای مدرسه انتخاب میکنند. فرقی ندارد روپوش مدرسه چه رنگی باشد، رنگ سفید با هر رنگی تناسب دارد. در دهه شصت اما کتانیهای سفید پای هرکسی دیده نمیشدند. مادرم میگوید در آن سالها، خوشتیپ مدرسه کسی بود که کتانیهای سفید داشت. فرقی نداشت که این کتانیهای سفید چه مدلی بودند یا اینکه حتی گران بودند یا ارزان! فقط سفید بودن و تمیز بودنشان کافی بود برای اینکه خودت را یک دختر لوکس از یک خانواده ثروتمند نشان بدهی و اصطلاحا با شاه هم فالوده نخوری!
هرچه بود، همهچیز در آن سالها زیباتر بود. انگار خندهها واقعیتر بودند و دغدغهها کمتر. الان یک بچه دبستانی نیستم که با قطعیت بگویم بچههای امروز دیگر شاد نیستند، ولی با یک بچه دبستانی از نزدیک مواجهم و میبینم که به اندازه بچههای دهه شصت بیدغدغه و شاد نیستند. میبینم که مدام فکر میکنند به وضعیت جامعه و میبینم که سر اختلافهای طبقاتی چقدر با همکلاسیهایشان به مشکل میخورند. احتمالا دهه شصتیها کمتر با این مشکلات مواجه میشدند و حتما بیشتر خوش میگذرانند. سالهایی که بوی فلز زنگزده میدادند قطعا زیباتر از سالهایی بودند که بوی شیرقهوه و کیک شکلاتی میدهند.
دیدگاه شما
یادش بخیر
چه روزگاری
قشنگ بود یادش واقعا بخیر.دلم لک زده واسه اون روزها.یک پفک میخریدیم ۳نفری میخوردیم.
ما رو بردید به خاطرات بچگی دلم برا اون روزا خیلی تنگ شده کاش بزرگ نمیشدم و تو اون روزا باقی میموندیم یادش بخیر
سلام. ممنونم. خیلی خوب بود یه غربت شیرینی داشت . دلم گرفت . احتمالا یاد سادگیهای اون موقع ها برای همه ی دهه شصتی ها همینطوره .
اشکم جاری شد.
یادش بخیر.. دوران مدرسه تداعی شد برام
واقعا دوران دهه شصتیها با تمام سادگیش خیلی زیبا تر بود .من خودم دهه شصتی هستم.وهمیشه حسرت اون روزهارو میخورم .اما با کمال احترام به نویسنده این متن در مورد شپش باید بگم که اصلا تا این حد نبود در تمام اون دوران درمنطقه یک مورد شپش هم نبود .در حالی که الان با وجود امکانآت بهداشتی بیشتر از وجود شپش خبرهایی میشنویم. لطفا نظرم را پخش کنید
حس خوبی از اون روزها برایم قبل از رفتن به سرکارم و یادآوری چه روزهایی با نداری خونوادها ساختیم به ارمغان آوردین.حقیقتا بچه های دههی شصت صیقلی تراز بچه های هر دهه ای بودند.صاف و بی غل وغش
خیلی متن خوبی بود منو بردین توی اون دوران ای کاش دوباره برگردیم توی همون زمان بخاری نفتی همون دورانی که همه چیز واقعی بود با کوپن های شرکتی خرید میکرد مادرم منم همش به همراهش میرفتم با یک دونه خریدن آدامس موزی وبا یک مسواک چقدر خوشحال میشدم … پاکن جوهری، دفتر کاهی، خودکار بیک ، سکه های یک ریالی واااااای اون نون های محلی تنوری داااااااغ من دیگه طاقت ندارم توی یه ماشین پیکان شش هفت نفر جامی شدیم خیلی باحال بود
چقدر اون روزهای مدرسه باهمه این چیزهایی که داشت خوب بود ،رفاقت هایی از جنس ناب دوست داشتن و آدم هایی بهتر از آدم های امروز
دوره مسخره وحال بهم زن بود
خیلی هم عالی بودمن خودم دهه شصتی هستم ?
من دوران ابتدایی رودهه شصت گذراندم بسیار بهتر از الان بود چرا مسخره می کنید
یادش بخیر اون روزها
مظلومترین نسل بودیم
بسیار عالی بود واقعا خاطرات اون دهه رو برا یمان زنده کرد
خیلی جالب بود من ۵۱ ساله رو برد به دوران تحصیل و مدرسه دهه شصت
باهمه سختی هایش باز یادش بخیر خوش بودیم به داشته و نداشته هایمان
عالی ما رو بردی به اون زمان
بخدا من دهه ۶۰ هستم خیلی هم خوش گدشته به ما ارسالی از تبریز.
دلم برای بچه های امروزمیسوزدکه باتمام امکانات لبخندزدن وخندیدن ندارن دهه شصت باتمام سختی هایش بچه هایش همیشه خندان وشادبودن
آخی کاش اون موقعها بود چقدر مردم ساده بودن
آخ یادش بخیر به دور از هیاهوهای زندگی های سخت الان وتجملاتش چقدر خوشی های واقعی داشتیم
یادش بخیر چقدر دلتنگ اون روزها هستم
واقعا چه روزهایی بود.یادش بخیر.راست میگه.
بهترین دوران بود یادش بخیر
خوشبحال اون دوران ای کاش اون دوران برگرده دلخوشیمون زیاد بود
اتفاقا اون موقع بیش تر خوش بودند بچه ها. چون دهه شصتی ها واقعا بچگی کردند
اشکم در آمد
وقتی یاد آن زمان افتادم
وااااای که چه روزای قشنگی که گذشت
یاد ایام کودکی که تا به خودمون اومدیم بزرگ شدیم و جز خاطره ها چیزی برایمون باقی نموند.
خیلی قشنگ بود .ممنون از نویسنده این گزارش
خیلی قشنگ بود.
کاش که هیچ وقت بزرگ نمیشدم و در اون دوران کودکی با تموم یادگاریهاش میموندم
اون موقع هم تو مدرسه ها بوفه بود و کلی خوراکی خوشمزه…پوشیدن لباس و مرتب بودن هم دیگه سلیقه ای بود رو کوله پشتی ها هم عکس چوبین برونکا پلنگ صورتی شلمان و این چیزا بود دیگه
یادش بخیر
یادش بخیر.دلم برای اونروزا تنگ شده
پاک دو طرفه و خودکار بیک دفتر دولوکس یادتون رفت مانتو اَپل دار ?
یادش بخیر
سلام خیلی بهتر از امروز بود ،بی ریا و ساده بدون چشم و هم چشمی.
ما دهه شصتی ها کلا از زندگی خیری ندیدیم
دلمون لک زد واسه اون دوران
ما خواهر برادر شیر به شیر بودیم صبح اون کتانی وکیف میپوشید میرفت بعدازظهرش من یابرعکس غذای برای. خوردن نبود ولی عشق ومحبت واقعی که الان نیست بود ما ده شصت نفهمیدیم چجوری زندگی کردیم وهنوزم همون ادم های ساده وگوشه نشین زندگی هستیم و اینکه چرا شصتیها جنگ همه چیزو تحمل کردن چرا مسخره میکنید
منو بردی به اون روزا خوبیش به این بود که تضاد طبقاتی مثل الان نبود تقریبا همه تو یه سطح زندگی بودن
البته اون وقتا جنگ بود اکثر چیزا کپنی بود ولی بازم خوش بودیم
منه دهه ی شصتی با لذت تمام کامنت های هم دوره ای های عزیزم خواندم با دل و جون البته
یادم مونده که اااااخرین نسل هایی بودیم که توی کوچه ها بازی میکردیم اسباب بازی منه جنوبی با شمال یه فرم بود
برنامه کودک دکتر ارنس خیلی دوست داشتم اگه بگم هنوز با دل و جون بعضی برنامه ی کودک های ان روزگار رو نگاه میکنم دروغ نگفتم …اقا دم شما تهیه کننده برنامه گرم ..بخدا عشقی حیاط خلوتی واسه ما دهه ی شصتی براه کردی سرت سلامت