خبری هولناک سنگینی شب بر سرمان را سنگینتر کرد؛ مهرجویی کشته شدهاست. داریوش مهرجویی فقط کارگردانی بزرگ از اعضای مهم موج نوی سینمای ایران نبود، او بخشی از تاریخ، راوی خوشسخن سرزمین و هنرمندی تکرارنشدنی و مولف بود. حالا دیگر کاری از دستمان برنمیآید، مگر مرور خاطراتی که برایمان بهجای گذاشته است. در این مقاله، بهاحترام و یادش میخواهیم، نگاهی به استایل نقشهای اول فیلمهای او داشته باشیم.
لیلا
لیلا یکی از ارزشمندترین آثار سینمایی ایران در خصوص زن و البته انسان است. ماجرای رشدی مرتاض وار زنی جوان که با از خودگذشتگی سادومازوخیستوار خود با عشق، جبر و امکان در این دنیا دستوپنجه نرم میکند. لیلا داستان زن جوان و نازایی است که زندگی خوب و خوشی را در کنار همسرش دارد اما با اصرار خودش، همسر را مجبور به ازدواج دوم و فرزندآوری میکند. مسیر رستگارشدن لیلا در طیکردن مراحل این تصمیم سخت، بهزیبایی روایت شده است. در این فیلم، لیلا حاتمی هنرمند را میبینیم که همیشه لباسی سیاه به تن دارد. گویی او خود به عزای خود مینشیند و بعد از سوگواری تماموکمالی که برای خود میگیرد، به مرحلهای تازه از درک خود میرسد. این لباسهای سیاه، و تِم سیاه فیلم بهکمک به تصویرکشیدن درون ذهن و قلب لیلا در این سوگنشینی عامدانه آمده است.
درخت گلابی
این اثر مهرجویی از نوشتههای نویسنده کاربلد و جذاب ایرانی یعنی گلی ترقی الهام گرفته شده است. ترقی از آن نویسندگان سادهنویسی است که با تعاریف و توصیفات صمیمی و عمیقش هر مخاطبی را با خود همراه میکند. ترکیب اثری از او با مهرجویی که استاد چیرهدست خلق تصاویر دلنشین و روایت داستانهای سرراست ولی پر از نکات فلسفی بود، خروجی بهشدت ارزشمندی مانند درخت گلابی دارد. در این فیلم، نویسندهای را میبینیم که به مرور عشق کودکیاش میپردازد و او با پاگذاشتن به باغ خاطرهانگیز کودکیها، قصد تمامکردن داستانش را هم دارد. اما قوه قریحهاش همانند درخت گلابی بزرگ باغ سترون شده و بار نمیدهد. در این فیلم، شاهد درخشش گلشیفته فراهانی نوجوان هستیم که زیبایی شرقی یک دختر سربههوا و دوستداشتنی را بهخوبی به نمایش میگذارد. او با پوشش جذابش یعنی کلاه، موهای بافته و لباسهایی که رنگی روشن ندارند، مانند یادی شیرینی از خاطرهای عاشقانه در تصویری دور دیده میشود.
سنتوری
علی سنتوری از چهرههای جدیدتر آثار مهرجویی بزرگ (با نهایت حسرت باید بگوییم فقید) است. او که از سوی بهرام رادان روایت میشود، موزیسین جوان و پراستعدادی است که مسیر رشد را بهخوبی پشت سر نمیگذارد. علی که از خانوادهای سنتی میآید، در جدال میان نگاههای طردکننده پدرش، تشویق مخاطبان هنرش و وسوسهها و فشارهای درونیاش کم میآورد و اسیر اعتیاد میشود. او در فیلم با ظاهری مدرن حاضر است اما در صحنههایی از خلوتش با عبایی دیده میشود که حکایت از پیشینه سنتی و مذهبی بستر خانوادگی و تربیتیاش میآید. هیچکس نمیپرسد که او چه حالی دارد و در دنیای رو به زوالش تا مرز تباهی پیش میرود.
پری
مهرجویی استاد روایتهای فلسفی به زیباترین شکل ممکن بود. نمود این ماجرا در فیلم موفق پری دیده میشود. پری دختر جوانی با امتیازات فراوان است؛ زیبا، دارای تمکن مالی و شرایط خوب تحصیلی و ازدواج. بااینحال، راضی نیست و با خواندن کتابی عرفانی خود را غرق در زندگی تازهای کرده که در آن، خواهان رسیدن به عمقی عارفانه است. پری با بازی بسیار خوب نیکی کریمی چادر به سر دارد و سیمایش منطبق بر تمایلات مذهبی و عارفانه است. او در طول فیلم بهکمک برادرش (داداشی) به نتایج بهتری میرسد و درمییابد که دین و مذهب در همراهی با زندگی زمینی ترکیب شدنی و زیبایی میسازند؛ پوسته را نبین، عمق را ببین.
سارا
این اثر مهرجویی هم از ماندگارترین فیلمهایی است که سینمای ایران به خود دیده است. در سارا، باز هم شاهد ایفای نقش نیکی کریمی هستیم. او که در ماجرای بیماری همسرش، در تکاپویی جاننثارانه برای تأمین مالی اوضاع تلاش میکند در نهایت با بیمهری عجیبی از سوی او مواجه میشود. استایل سارا در این فیلم زنی سنتی است. او چادر میپوشد، رنگهایی مطابق با رواج طیف تیرگی در دهههای شصت روی لباسهایش مینشیند و به خود کمتر از هرکس دیگری در زندگیاش میرسد. او که تمام ویژگیهای زنی سنتی را دارد، در مسیر سفرش از زنی چشم و گوشبسته به شخصیتی بدل میشود که اگرچه ظاهری غیرمدرن دارد اما کمکم از مرداب کلیشهای مردسالار فاصله میگیرد و به رهایی میرسد.
هامون
هامون تحسینشدهترین فیلم مهرجویی درمیان مخاطبان ایرانی است. البته طرفداران پروپاقرص و منتقدان سرسختی هم دارد. خسرو شکیبایی فقید در این اثر با ایفای شاهنقش هامون در نگاه همه ماندگار شد. هرچند که شکیبایی کارنامه پروپیمانی از نقشهای بهیادماندنی دارد اما هامون چیز دیگری است؛ نه به لحاظ تکنیک بلکه به لحاظ تیپی که ساخته و پرورده مهرجویی است و هرگز شبیه نقشهای دیگر شکیبایی به تصویر کشیده نمیشود. حمید هامون در تلاطم میان عشق و ایمان اسیر است. در سالهای پس از انقلاب، طیف وسیعی از جوانان به سرنوشتی مشابه دچار بودند. او در تلاش برای حرکت در جاده روشنفکری است اما میخواهد دستش را مرادی بگیرد و از احاطه کوتولههایی بگریزد که دورهاش کردهاند. تیپ او هم یادآور کلیشههای روشنفکری ایرانی است: کت و شلواری غیرهماهنگ، عینکی با قاب سنگین.
لامینور
لامینور آخرین اثر مهرجویی بر پرده نقرهای سینما است. هرچند که این کارگردان ارزشمند از سالهای اوجش فاصله زیادی گرفته بود اما همچنان، لامینور یکی از سرگرمکنندهترین فیلمهای ایرانی با فضایی بهشدت گرم و تصویرسازیهای بهیادماندنی است. در این فیلم، دیگر با دخترک جوانی روبهرو هستیم که استایلی اسپرت و تیپی بهروز دارد. او هم مانند علی سنتوری از بستر سنتی خانهای پا به محیط میگذارد که موسیقی را برنمیتابند محدودیتهایشان مانع از طنین انداختن نوای ساز دخترک میشود. پردیس احمدیه در ایفای نقش نخست این فیلم موفق بوده است.
در آخر
مهرجویی را از دست دادهایم و دیگر کاری جز مرور میراث ارزشمندش از ما برنمیآید. توصیه میکنیم که اگر فیلمهای او را ندیدهاید، حتما زمانی برای مرور آنها بگذارید. حتم داریم که بالاخره از یکی از آنها خوشتان خواهد آمد و به جرگه طرفداران پرشمارش میپیوندید. از میان آثار او، کدام شخصیت را بهخاطرد دارید و به نظرتان، استایل طراحیشده برای او چه نقشی در ماندگاریاش در ذهنتان داشته است؟
دیدگاه شما