هدیه تهرانی، یکی از چهرههای کاریزماتیک و برجستهی سینمای ایران، به دلیل بازیهای متمایز و تواناییاش در به تصویر کشیدن شخصیتهای پیچیده، شناخته شده است. او از ابتدای کار خود در سینما با فیلمهایی مانند «سلطان» مسعود کیمیایی و «قرمز» فریدون جیرانی توجهها را به خود جلب کرد و برای فیلم «قرمز» برنده سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول زن شد. نقش او در این فیلم، زنی مستقل و جنگنده، جایگاه او را به عنوان یک ستاره تثبیت کرد.
در ادامه، تهرانی با بازی در فیلمهایی نظیر «شوکران» و «چهارشنبهسوری» به کارگردانی اصغر فرهادی توانست نقشهایی را ایفا کند که بازتابدهنده اقتدار و پیچیدگی زنان مدرن بودند. «شوکران» بهویژه با نمایش تضادهای طبقاتی و نیازهای عاطفی، یکی از نقاط عطف کارنامه او به شمار میآید. او همچنین برای «چهارشنبهسوری» دومین سیمرغ بلورین خود را دریافت کرد و توانایی بازیگریاش را در قالب شخصیتهای متفاوت به رخ کشید. یکی دیگر از ویژگیهای تهرانی که کاریزمای او را تقویت میکند، انتخابهای دقیق و سنجیده در نقشهایی است که با آنها ارتباط عمیق برقرار میکند. این انتخابها، علاوه بر سبک بازی طبیعی و بدون تکلف، او را به یک نماد ماندگار در سینمای ایران تبدیل کرده است. به تازگی تصاویری قدیمی از هدیه تهرانی در کنار عزتالله انتظامی در سال ۱۳۸۳ منتشر شدهاست که زیبایی چهره و استایل شیک این بازیگر را به خوبی نمایش میدهد.
این تصاویر که توسط عباس یاری منتشر شدهاند، نظرات مختلفی را به همراه داشتهاند. عباس یاری در توضیحات این تصاویر نوشته :«آلفردوی نازنین کجایی…؟
در این پست، عکسهایی برایتان گذاشتهام از شبی فراموش نشدنی در سینما کریستال و بازسازی فضای فیلم «سینما پارادیزو» با حضور زندهیاد عزتالله انتظامی و هدیه تهرانی به نقش آلفردو و سالواتوره!
جمعه عصر بود که آنجا جمع شدیم. آقای رهبر، یک سانس از نمایشِ فیلمش را تعطیل کرد تا ما باخیال راحت در آپاراتخانهی این سینما عکس بگیریم.
ایدهمان طرحی برای روی جلد شماره مخصوص مجله فیلم، شماره (۳۲۸) در سال هشتاد و دو بود. میخواستیم برای یادآوری خدمات آپاراتچیهای زحمتکش سینماها، لحظههایی از فیلم محبوبمان «سینما پارادیزو» را بازسازی کنیم. ابتدا شخصیتهای قصه را انتخاب کردیم، زندهیاد عزت انتظامی در نقش آلفردو و هدیه تهرانی در نقش شاگردش سالواتوره.
یادش بخیر، زنده یاد صابر رهبر، مدیر سینما کریستال که هم خودش سرحال و زنده بود، هم سینمایش. من از دو روز قبل مقدمات کار را فراهم کرده بودم، حتی زمان عکاسی، تعدادی از روسریهای همسرم به رنگهای مختلف را برای خانوم تهرانی و تعدادی از شال گردنهای خودم را برای آقای انتظامی، به سینما بردم (مثل همین شالگردنِ قرمزی که به لباس آقای انتظامی اضافه کردیم).
با همکار تلویزیونیم سعید صدقی برای نورپردازیِ آپاراتخانهی سینما و امیر محصصیفر و مرتضی پورنجات برای عکاسی، هماهنگی کرده بودم. طراح هنرمند ما رضا صائمی هم بعدازظهر به جمع اضافه شد.
آن شب، با شوخیهای آقای انتظامی، فضای آپاراتخانه و سالنِ خالیِ سینما از صدای خندههای ما رنگ و بوی عشق و زندگی گرفت.
حالا و در این روزگار غریب، نه عزت هست، نه صابر، نه سینمای پرجنب و جوش و دوست داشتنی او: «سینما کریستال». خانوم هدیه تهرانی هم سالهاست دورِ سینما و بازیگری را خط کشیده است. سعید صدقی به خارج رفته، محصصی و پورنجات هم با دوربین قهر کرده اند و من هم بعد از مرگ زندهیاد مهرابی، از مجلهٔ فیلم اخراج شدهام و «فیلم امروز» را هم ترک کردهام و از آن جمع تاریخی در مجله، فقط یک نفر مانده است! آپاراتچیها هم دیگر در سینماها نیستند.
حالا چند سالی است که آپاراتخانهها با یک کُدِ دیجیتال، نمایش فیلم دارند، نه فیلمی بوبین میشود، نه چهرهٔ مضطرب آپاراتچیای هست که از پشت آن دریچهٔ کوچک، به پرده مقابل زل بزند تا از کیفیت تصویر مطمئن شود.
راستی! یک فیلم کوتاه دیدنی هم از پشت صحنهٔ عکاسی این صحنهها تهیه کردهام که برایتان خواهم گذاشت.»
دیدگاه شما